11 اصل بهره وری شخصی

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۱۱: اگر می خواهی به بهره وری کامل برسی، بایستی به نسخه ۲.۰ خودت ارتقاء پیدا کنی!

اگر می خواهی به بهره وری کامل دست پیدا کنی، بایستی تفکرت را به مرحله بعدی ببری.
انیشتن می گوید:

“هیچ مشکلی با همان سطح آگاهی که آن را ایجاد کرده است حل نمی‌شود.”

معنی این جمله چیست؟
این یعنی در هر سطح فکری ای که در حال حاضر هستی، در همان سطح و بدون رفتن به سطح بعدی نمی توانی مشکلات قابل توجهت رو حل کنی. زیرا اصولاً بودن در همین سطح باعث خلق آن مشکلات شده است و با سطح آگاهی ای که خود باعث خلق آن مشکل است نمی توان آن مشکل را حل نمود.

یکی از بهترین روشهای حل یه مشکل عمیق این است که فردی را پیدا کنید که سه، پنج یا ده سال سال در مسیر از شما جلوتر باشد. کسی که پنج تا ده سال از شما با تجربه تر است به مشکل شما نگاه خواهد کرد و راه حل برایش بسیار واضح است. اما شما نمی توانید آن راه حل واضح را ببینید و تشخیص دهید. پس نیاز دارید که خودتان را به مرحله بعدی بالا بکشید. از بالا به مشکلاتتان نگاه کنید و ارتفاء بگیرید. دیدگاه، الگو و نحوه نگاهتان به دنیا را عوض کنید. طوری که به خود نگاه می کنید را تغییر دهید.

این عالی است که روزی خودتان را در حالی بیابید که دارید به مسائل متفاوت می نگرید. اگر می خواهید به مرحله بعدی زندگی تان بروید، بایستی چشم اندازتان را تغییر دهید و جهشی کوانتومی انجام دهید. اگر به دنبال خلق بهره وری و دستیابی به بالاترین نتایج حداکثری هستید، بایستی به نسخه ۲.۰ ی خودتان ارتقاء پیدا کنید. نسخه متحول شده بعدی خودتان.

این قسمت آخرین بخش مجموعه ۱۱ اصل بهره وری شخصی بود. در این مجموعه با اصول پایه و ذهنیت هایی آشنا شدید که در طی مسیرتان به سمت بهره وری و موفقیت به آن ها نیاز خواهید داشت. چیزهایی که آموختید را مجدداً بررسی کنید. کنار مهترین بینش هایی که دریافت کردید علامت بگذارید و از خودتان بپرسید: چگونه می توانم این نکات را در زندگی خود بکار بگیرم و برای آن یک گام عملی مشخص کنید. این گام عملی برای شما بر اساس این نکاتی که با هم یاد گرفتیم چیست؟ بعد از مشخص شدن این گام عملی، به اجرای آن متعهد باشید.

کلوپ دستیار من

کلوپ دستیار من

سفر ما به سوی موفقیت و بهره وری در اینجا به اتمام نمی رسد و این مجموعه آموزش ها بطور عمیق و جدی تر در کلوپ دستیار من ادامه خواهد داشت. بعد از عضویت شما در این کلوپ، بطور رایگان کتابچه ای شامل کلیه نکاتی که در این دوره گذراندیم دریافت خواهید کرد و بعد از آن به مدت ۵ هفته، هر هفته یک ایمیل شامل یک تمرین عملی بسیار قدرتمند دریافت خواهید کرد که در آن با تکنیک هایی خاص و جدید در بهره وری و مدیریت زمان آشنا می شوید. به نسخه ۲.۰ خودتان خوش آمدید!

منتظر دیدار شما بین دوستان کلوپ دستیار من هستم.

برای عضویت در کلوپ دستیار من به آدرس DastyareMan.com/CLUB مراجعه کنید.

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۱۰: نظم و انضباط را با خلاقیت محدود شده به تعادل برسان.

بعضی تمایل دارند بسیار سازمان یافته و منظم باشند و بعضی دیگر اصلاً علاقه ای به محدود شدن در قواعد و قوانین را ندارند. فکر می کنم شما هم متوجه خواهید شد که اگر فردی بسیار منظم و نظام مند باشید، می توانید کمی نظم و کنترل را رها کرده و با جریان زندگی حرکت کنید. با هر فرد منظمی که این موضوع را مطرح کردم آن را پذیرفته است. از طرفی دیگر به کسی که کاملاً فی البداهه و بدون برنامه ریزی زندگی می کند نیز به رعایت کمی نظم و برنامه ریزی در زندگی علاقه نشان خواهد داد.

بنابراین از خود صادقانه بپرسید کجای زندگی تان نیاز به اندکی نظم بیشتر دارید و کجای آن باید امور را به جریان زندگی بسپارید و اندکی بی برنامه زندگی کنید. چون اگر شما از آن دسته افرادی باشید که اهل برنامه ریزی نیست و خودتان را برای برنامه ریزی و نظم بسیار تحت فشار قرار دهید، خلاقیت و الهام خود را می کشید. پس نیاز است کمی نظم به زندگی تان اضافه کنید.

و از طرفی اگر شخصی هستید که اهل نظم و برنامه ریزی هستید. برای کارهایتان نقشه دارید و هر قدم آن برایتان مشخص است، اگر همه چیز را رها کنید و به یک زندگی بی نظم و قاعده شیرجه بزنید، دیوانه خواهید شد و به شرایطی می رسید که دیگر هیچ کاری را نمی توانید انجام دهید.

چیزی که نیاز داریم این است که از هیچ طرف پشت بام پایین نیافتیم و تعادل بین نظم و بی برنامه گی را نگه داریم.

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۹: انتخاب کن، تصمیم نگیر!

به نظر شما تفاوت بین انتخاب (از بین چندین گزینه) و تصمیم گیری چیست؟

پاسخ این سوال می تواند بسیار شگفت انگیز باشد. این سوال به چه مفهومی اشاره می کند؟ کلمه تصمیم و انتخاب باعث بوجود آمدن چه احساسی درونتان می شود؟

تصمیم، به معنی انتخابی است که در نتیجه اش دیگر انتخاب ها و احتمالات در آن قربانی می شوند. تصمیم گیری یعنی قطع کردن احتمالات دیگر. انتخاب کردن از طرفی دیگر، یعنی داشتن گزینه های متعدد و انتخاب یکی که می خواهید.

معمولاً افراد منفی و بدبین از کلماتی مانند: “مجبور شدم تصمیم بگیرم!”، “باید تصمیمی می گرفتم!”، “باید تصمیم بگیرم که چه باید بکنم!” بیشتر استفاده می کنند. اما افرادی که در زندگی بیشتر موفق به نظر می آیند همیشه می گویند: “نیاز دارم از بین این گزینه ها یکی را انتخاب کنم”، “من بایستی بهترین مسیر را برای خود برگزینم”.

این برای شما چه مفهومی دارد؟ این یعنی بعضی مردم الگو یا دیدگاهشان این است که آن ها فقط گزینه های اندکی دارند و مجبورند تصمیم بگیرند که کدام را انتخاب کنند. مانند انتخاب بین بد و بدتر. در حالیکه بعضی مردم در واقعیتی زندگی می کنند که گزینه های زیادی برای خود متصور می شوند و نیاز دارند که بهترین گزینه را انتخاب کنند.

قبلا گفتیم که ما بین انتخاب های زیاد غرق شده ایم، اما این موضوع درباره بخش های مهم زندگی صدق نمی کند. ما در بخش های کم اهمیت زندگی غرق در انتخاب ها شده ایم، اما در بخش هایی که واقعاً اهمیت دارند، مانند سلامت شخصی، رشد و توسعه و روابط، گزینه های زیادی به اندازه ای که ما مایلیم وجود ندارد.

بنابراین ما بایستی توانایی خلق انتخاب های بیشتر را درونمان توسعه دهیم. داشتن دیدگاه و جهان بینی اینکه من انتخاب می کنم، من در کنترل هستم بسیار مهم است.

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۸: روی چیزی که می خواهی تمرکز کن، نه آنچیزی که از آن اجتناب می کنی.

بعضی با دوری و فرار از چیزها یا شرایطی که نمی خواهند انگیزه می گیرند و بعضی با حرکت به سمت چیزی که می خواهند. این مساله بسیار چالش بر انگیز است، چون ما به هر دو نیاز داریم. از آنجایی که این اتفاق در ذهن ناخودآگاه ما می افتد، آن را درک نمی کنیم.

زمانی باور داشتم انگیزش منفی، یعنی دوری از چیزی که نمی خواهیم، قدرتمند تر است از انگیزه های مثبث. چون بدی اتفاقات منفی ای که ممکن است بیافتند، بسیار بیشتر از اتفاقات مثبت احتمالی هستند. مثلا از دست دادن یک دست، بدتر است از برنده شدن یک میلیون دلار است! یا مرگ بسیار بدتر است از بدست آوردن یک عمارت بزرگ است! بنابراین گریز از اتفاقات منفی می تواند انگیزه بیشتری برای ما ایجاد کنند. این در حالیست که تمرکز روی موارد مثبت صحیح هست. زیرا اگر در ذهنتان روی چیزی که نمی خواهید متمرکز شوید، احتمال بیشتری دارد که همان چیز منفی را خلق کنید.

ما در NLP و هیپنوتیزم یاد می گیریم که ذهن ناخودآگاه برداشتی از مفاهیم منفی ندارد. برای مثال اگر بگوییم سیگار نکش، چیزی که ذهن خودآگاه شما متوجه خواهد شد این است که بایستی سیگار را خاموش کنید و آن را کنار بگذارید. اما اگر به ذهن ناخودآگاه شما بگوییم سیگار نکش، تمام چیزی که متوجه خواهد شد این است. سیگار کشیدن! زیرا ذهن ناخودآگاه نمی داند چطور انجام ندادن کاری را تفسیر کند.

کاری که اکثر افراد می کنند این است که با خود می گویند: “من نباید سیگار بکشم! من نباید سیگار بکشم!” و چیزی که ذهن ناخودآگاه می شنود این است: “سیگار بکشم، سیگار بکشم!”

بنابراین کار درست این است که حتی اگر شما از آن دسته هستید که با دوری از شرایط منفی انگیزه می گیرید، کار را با تمرکز به نتیجه ای که می خواهید شروع کنید.

احتمالاً در فیلم راز این جمله را شنیده اید که می گویند: “روی چیزی که می خواهید تمرکز کنید، آن را باور کنید تا آن چیز در زندگی شما متجلی شود”، با اینحال اینجا قصد نداریم درباره این مباحث ماورایی صحبت کنیم، اما در این ادعا ارزش زیادی وجود دارد.

جمع بندی نهایی این که اگر روی چیزی که نمی خواهید تمرکز کنید، بیشتر احتمال آن وجود دارد که آن را در واقعیت زندگی خود خلق کنید. بنابراین فقط و فقط روی چیزی که می خواهید متمرکز شوید.

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۷: آینده تو یا ادامه گذشته توست، یا چیزی تازه که خلق می کنی.

برای خیلی از افراد، آینده شان فقط ادامه گذشته شان است. آنها دقیقاً همان کاری را خواهند کرد که در گذشته می کردند و در نتیجه، همان نتایج را بدست خواهند آورد که در گذشته داشتند.

در حقیقت افراد غیر از چیزهایی که در گذشته تجربه کرده اند، در آینده هیچ انتخاب دیگری نمی بینند. و علت این مساله این است که ما برای چیزی که هنوز تجربه نکرده ایم هیچ چهارچوب داوری نداریم.

برای مثال، اگر تا بحال نوع خاص از حیوانی را ببینیم که تابحال ندیده باشیم، نخواهیم دانست که آن چه حیوانیست. ممکن است به آن نگاه کنیم و گیج شویم. ممکن است بترسیم یا فرار کنیم. بعضی ها ممکن است درباره اش کنجکاو شوند اما نتیجه کلی این است که اگر هیچ چهارچوب داوری ای برای چیزی در ذهنتان نداشته باشید، نمی دانید وقتی آن چیز وارد زندگی تان شد چه کنید.

از طرفی اگر الگوی ذهنی خود را تغیر دهید و بگویید: “من دیگر همانند گذشته زندگی نخواهم کرد” یا “من مطابق آینده ای که خلق خواهم کرد زندگی می کنم”، تمام زندگی شما دستخوش تغییر خواهد شد. بنابراین فردا می تواند روز دیگری همانند آنچیزی که در گذشته برای شما اتفاق افتاده باشد، یا امروز می تواند آخرین روزی باشد که شبیه گذشته شماست.

خیلی از افراد تمایل دارند تا به گذشته، داستان زندگی شان، تفسیرشان از امور، تلاش برای جلب تایید دیگران و … بچسپند و نمی خواهند آنها را رها کنند تا آینده ای را خلق کنند که واقعاً می خواهند.

اگر سعی کنی به راه و روشی که قبلا بودی بچسپی، نمی توانی بهترینه خودت باشی. اگر به همه آن داستان ها، عذر و بهانه ها و تفسیرات بچسپی، هیچ راهی برای اینکه رشد کنی و به بالاترین پتانسیل وجودی خودت برسی نخواهی یافت.

بنابراین آینده می تواند فقط ادامه گذشته تو باشد یا چیزی متفاوت و جدید که خلق می کنی.  اما برای خلق آن آینده، تو باید گذشته را و منطقه امن خود را رها کنی  و چیزی کاملاً جدید خلق کنی.

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۶: متمرکز کردن استعداد و نقطه قوتمان روی بزرگترین فرصت ها.

در زندگی فقط چیزهای اندکی واقعاً مهم هستند. اگر شما روی بزرگترین فرصت هایی که زندگی در اختیارتان قرار می دهد بطور روزانه کار کنید، موفقیت عظیم بلند مدتی را کسب خواهید کرد.

احتمالاً شنیده اید که اگر هر روز یک مقدار اندک پول را پس انداز کنید، در انتهای ۵۰ سال، یک میلیونر خواهید بود. چرا ما برای ۵۰ سال روزانه حتی آن مقدار اندک را  پس انداز نمی کنیم؟ چون ما روی چیزهای مهم زندگی تمرکز و آن ها را تکرار نمی کنیم!

در نهایت منظور این نیست که فقط روی چیزهای مهم تمرکز کنید، بلکه بایستی روی بزرگترین فرصت های زندگی تان تمرکز کنید. بدینگونه که ابتدا استعداد درونی ای که دارید را، آگاهانه به نقطه قوت بیرونی تبدیل کنید و سپس آن نقطه قوت را به آن فرصت بزرگ متمرکز کنید. در این صورت است که شما سودی چند برابری بدست می آورید، زیرا این موارد روی هم تاثیر می گذارند.

آیا استعداد درونی خود را کشف کرده اید؟ در حال حاضر چه فرصت بزرگی در زندگی دارید؟

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۵: آشوب درونی، آشوب بیرونی بوجود می آورد.

با تاثیر پروانه ای درونی آشنا شوید:

آشوب درونی شما باعث آشوب بیرونی شما می شود. اگرچه آشوب بیرونی نیز سبب ساز آشوب درونی است، اما اگر درونتان آشوب باشد، تمام زندگی تان را به آشوب می کشید!

حال باید ببینیم چقدر در درون آشوب زده هستیم؟ چقدر آشوب درونی در ذهن، احساس و بدنمان وجود دارد؟

چطور می توانیم آنها را حذف کنیم، به حداقل برسانیم یا به آرامش تبدیلشان کنیم تا در نتیجه آشوب کمتری در بیرون تجربه کنیم. وقتی یاد می گیریم درونمان را مدیریت کنیم، بیرون خودش خودش را مدیریت خواهد کرد.

به اطرافتان، اتاق کارتان یا وضعیت فعلی زندگی تان نگاه کنید. اگر آشوبی می بینید، از درون شروع کنید.

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۴: عادت های ما، سرنوشت ما را می سازند.

ابتدا شما به عادات خود شکل می دهید، سپس آن ها به شما شکل می دهند.

وقتی کاری را بطور تکراری و مکرر انجام دهید، وارد مرحله ای می شوید که دیگر امکان تغییر آن را ندارید. ما با تکرار یک رفتار، یک آزاد راه یا بزرگراه در سه ذهن، و بدن خود می سازیم. بزرگراه هایی فیزیکی، احساسی و ذهنی.

تحقیقات نشان داده اند که وقتی یک فکری بطور مکرر در ذهن تکرار شود، ارتباطات نرونی ای در آن شکل می گیرد تا برای فرد، تکرار آن فکر آسان تر و طبیعی تر شود.

درباره احساسات نیز، در هر سلول حباب های کوچک فعال کننده ای وجود دارند که وقتی سیستم بدن اعلام آزاد ساختن را می دهد، آن ها مواد شیمیایی مختص و مولد آن احساس خاص را در بدن آزاد می کنند.

احساسات بزرگترین و اعتیاد آور ترین ماده شیمیایی در دنیا هستند. اگر احساسی توسط چیز خاصی بارها و بارها تحریک شود، مسیری را هموار می کند که بتواند سریع تر و راحت تر تحریک شود.

همینطور در بدن ما مفهومی تحت عنوان حافظه عضلانی داریم. اگر یک حرکت را بطور مکرر تکرار کنید، انجام آن حرکت راحت تر می شود و بدن بطور ناخودآگاه آن کار را تکرار می کند. اگر شما به مدت طولانی بصورت نامناسب و خمیده بنشینید، بعد از مدتی نمی توانید از شر غوز کردن خود رها شوید!

اگر ذهنتان را بر روی این ایده ها که ما دارای ۳ ذهن مجزا هستیم و عادات ما سرنوشت ما را شکل می دهند باز کنید، متوجه خواهید شد که بیشتر کارهایی که انجام می دهید، دقیقاً همان کارهایی هستند که بطور مکرر در ابعاد فیزیکی، احساسی و ذهنی تکرار می کنید و این اعمال، عادات زندگی شما رو شکل داده اند. بنابراین ما در مطالب بعدی روی عادت ها متمرکز خواهیم شد و تلاش می کنیم عادات و روتین های قدرتمندی خلق کنیم که به شما برای دستیابی به اهدافتان و بهره وری حداکثری کمک کنند.

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۳: ما دارای سه مغز هستیم، نه یک مغز!

ما دارای سه مغز هستیم، نه یک مغز!

۱. مغز قدیم:

مغز غریزی، خزنده یا ذهن مارمولکی ما، مغز فیزیکی ما.

۲. مغز میانی:

سیستم لیمبیک، پستاندار یا مغز احساسی ما. جایی که احساسات ما قرار دارند.

۳. مغز جدید:

مغز نئوکورتکس، متفکر یا مغز انسانی. جایی که بخش عقلانی متفکر ما قرار دارد.

 

به موازات رشد نژاد بشر، این بخش های مغز بر روی همدیگر رشد کرده اند. ما فکر می کنیم که ما مغز متفکر (شماره ۳) مان هستیم و همیشه منطقی و عقلانی رفتار می کنیم. ولی درک نمی کنیم که قدرت واقعی در مغزهای قدیمی تر ما، ۱ و ۲ قرار دارد. این مغزها هستند که واقعاً در حال کنترل ما هستند.

 

ما اینطور فکر می کنیم که ابتدا یک فکری داریم؛ سپس بر اساس آن فکر منطقی، احساسات و بدنمان را به حرکت در می آوریم. در حالیکه در حقیقت مغزهای قدیمی ما که درگیر مفاهیمی مانند سکس، قدرت، کنترل بقیه افراد، احساس تهدید شدن، بدست آوردن عشق، محبت و تایید دیگران هستند، ما و تصمیم گیری های ما را کنترل می کنند. این دو بخش ۱ و ۲ کنترل کننده بخش ۳ متفکر ما هستند و باعث می شوند ما رفتارهای عجیب این بخش های قدیمی مغز خودمان را توجیه و تفسیر منطقی کنیم.

 

این سه بخش به طور مجزا به خوبی کار می کنند ولی به خوبی به هم متصل نیستند و با هم همکاری نمی کنند. بنابراین ما اکثراً در بخش های فیزیکی، احساسی و منطقی خود تضاد را تجربه می کنیم. معولاً علت وقت هایی در زندگی که گیر کرده اید، به همه طرف کشیده می شوید و نمی توانید تصمیم گیری مناسبی کنید این علت است که سه بخش مغز شما با هم در هماهنگی نیستند و نمی توانند با هم بخوبی ارتباط برقرار کنند. شما از نظر احساسی تمایل دارید کاری بکنید، ولی در منطق خودتان می دانید که انجام آن کار صحیح نیست. یا می خواهید کاری را که به شما لذت می دهد را انجام دهید، اما بخاطر آن احساس گناه می کنید.

 

از این شرایط است که تضادهای درونی ما ریشه می گیرند. اگر این بخش های مغز را بشناسید و آن ها را با هم هماهنگ کنید و با هم بکار بگیرید، متوجه می شوید که داشتن بهره وری بیشتر و مدیریت خود و زمانتان خیلی آسان تر خواهد شد.

۱۱ اصل بهره وری شخصی/ اصل ۲: مدیریت زمان در حقیقت مدیریت خودت است

مدیریت زمان اشتباه است! زمان تنها متغییری است که حتی قابل تاثیرگزاری نیست، چه برسد به مدیریت. استفاده صحیح از زمان بسیار سخت است، چون شما هرگز نمی توانید لحظه ای که گذشته است را بازیابی کنید.

استیون کاوی.

ما نمی توانیم زمان را مدیریت کنیم، زمان فقط می گذرد. ما همگی به یک اندازه و فقط درصد محدودی از آن را بدست می آوریم. ولی مدیریت خودمان، کاملا داستان دیگری است. وقتی می خواهید زمان را مدیریت کنید، در حال تلاش برای مدیریت چیزی هستید که هیچ کنترلی روی آن ندارید. این فقط روشی برای شکنجه خودتان است! ولی وقتی می گویید من می خواهم خودم را بهتر مدیریت کنم، خودتان را به روی مرحله جدیدی از بینش و بصیرت درونی باز می کنید.

پس منظور ما از مدیریت خودمان چیست؟

چون زمان چیزی بیرونی است، وقتی می گویید من می خوام زمانم را مدیریت کنم، شما فقط در حال فرار از مسئولیت پذیری در زندگی تان هستید. از طرفی دیگر وقتی می گویید من می خواهم خودم را مدیریت کنم، شما مسئولیت پذیری کامل برای کاری که انجام می دهید و نتایجی که بدست می آورید را می پذیرید.

مدیریت خود یعنی سعی برای کنترل کردن خودتان. و وقتی سعی می کنید خودتان را کنترل کنید متوجه می شوید کمتر از آنی که فکر می کنید روی خود کنترل دارید! معمولا افراد توانایی خود را در کنترل خود دست بالا می گیرند. برای مثال تصمیم بگیرید برای ۳۶ ساعت روزه بگیرید. هیچ چیزی نخورید.  تا چند ساعت می توانید به این چالش ادامه دهید و از آن خارج نشوید؟

یکی از مهمترین چیزهایی که به درک آن می رسیم این است که ما تقریبا شبیه ربات ها هستیم. هر روز صبح بیدار می شویم. همان کارهای تکراری روزهای قبل را انجام می دهیم. به همان افکار فکر می کنیم و همان احساسات را داریم و آنقدر این رفتار های تکراری را تکرار می کنیم تا به نقطه ای می رسیم که هیچ کار متفاوتی نمی توانیم انجام دهیم. این در حالی است که خودمان را با این فکر که اگر بخواهیم تغییر کنیم، می توانیم، فریب می دهیم.

تکنیک های زیادی برای مدیریت خودمان وجود دارد که به مرور به آن ها می پردازیم، ولی درک این نکته مهم است که بدانیم مساله اصلی مدیریت خودمان است، نه مدیریت زمان.